پیشگفتار :
رقص ذهن و آینده
سلام رفقا! من فرزین بزرگپورم، یه دیوونهی عاشق مارکتینگ که با دکتری مدیریت بازرگانی گرایش مارکتینگ، سالهاست تو این دنیای پرهیجان میچرخم و کیف میکنم. از روزایی که تو دانشگاه با قهوه و جزوههام تا صبح کلنجار میرفتم، تا لحظههایی که تو پروژههای واقعی با برندا زمین خوردم و بلند شدم، همیشه یه سوال مثل خوره تو مغزم بود: چطور میشه یه برند رو نه فقط فروخت، بلکه طوری ساخت که آدما عاشقش بشن، تو قلبشون حکش کنن و هر جا رفتن ازش بگن؟
این کتاب جواب من به این سواله، ولی نه با اون حرفای خشک و رسمی که حوصلهتون رو سر ببره و بخواین بندازینش گوشهی میز! نه، قراره با هم یه سفر باحال بریم، پر از داستانای واقعی که خودم توشون بودم، گاهی خندیدم، گاهی گریه کردم، ولی همیشه یه چیزی یاد گرفتم. بیاین مثل دو تا رفیق که دور یه میز قهوه نشستن، یه لحظه روراست بشیم: مارکتینگ دیگه اون بازی سادهی ۲۰ سال پیش نیست. یادتون میاد؟ یه زمانی فقط کافی بود یه تبلیغ با یه آهنگ شاد بزنی، بندازی تو تلویزیون، و مشتریا مثل پروانه دور شمع میاومدن سمتت. اما حالا؟ حالا مشتریا باهوشتر شدن، تکنولوژی هر روز یه سورپرایز جدید رو میکنه، و ما هم باید یه جور دیگه فکر کنیم، یه جور دیگه برقصیم.
من تو این کتاب میخوام دستتون رو بگیرم و ببرمتون تو عمق ذهن مشتری، اونجایی که احساساتش مثل یه آتیشبازی غوغا میکنه و تصمیماش نه فقط با منطق، بلکه با دلش رقم میخوره. بعدش با هم میریم سراغ تکنولوژی، این رفیق خفن که دیگه فقط یه ماشین سرد نیست، بلکه میتونه نبض مشتری رو بگیره و بهمون بگه کجا باید بزنیم وسط خال. و آخرشم یه ایده دارم که شاید اولش بگین: «فرزین، این دیگه چیه؟ دیوونه شدی؟» ولی قول میدم وقتی بشنوین، دلتون بخواد بلند شین و خودتون امتحانش کنین: اینکه مشتری دیگه فقط یه خریدار ساده نیست، بلکه میتونه شریک برندمون بشه، حتی خودش از صفر تا صد اونو از نو بنویسه!
یه بار تو یه پروژه تو ایران بودم، یه برند کوچیک که داشت غرق میشد. نشستم پای لپتاپ، یه قهوه ریختم و تا صبح فکر کردم. یه ایده زدم: از مشتریا خواستم بگن محصول بعدی چی باشه. یه چالش ساده تو Instagram راه انداختم و تو یه ماه فروششون سه برابر شد! یه روز خودم رفتم مغازهشون، یه خانومه با ذوق گفت: «این برند انگار مال منه!» این تجربه بهم یاد داد که مارکتینگ یه رقصه، یه رقص پرهیجان که باید ریتم ذهن مشتری رو بگیری، با تکنولوژی هماهنگ شی و بعد بذاری مشتری خودش بیاد وسط صحنه و بترکونه.
این کتاب مال شماست: مدیرای بازاریابی که از گزارشای تکراری خسته شدن، کارآفرینایی که میخوان برندشون آتیشبازی راه بندازه، دانشجوهایی که مثل خودم یه روزی با ذوق کتاب مارکتینگ ورق میزدن، و هر کی که فکر میکنه مارکتینگ میتونه دنیا رو قشنگتر کنه. قراره با هم بریم تو دنیای روانشناسی، تکنولوژی، مشارکت مشتری و آینده، و آخرش یه جعبه ابزار باحال دستتون باشه که هر برندی رو بترکونه. آمادهاین که با من، فرزین بزرگپور، این رقص رو شروع کنین؟ قول میدم آخرش نه تنها کلی چیز یاد بگیرین، بلکه دلتون بخواد بلند شین و یه کمپین بسازین که همه رو انگشتبهدهن کنه!